منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

گمنامی... (داوود کریمی)

با هر که درباره شهدا صحبت می‌کردی، بارها اسم سردار داوود کریمی می‌شنیدی. همه با اینکه خودشان کارکشته بودند، می‌گفتند حاج داوود، اطلاعات ارزشمندی دربارة این شهدا دارد؛ ولی بعضی‌ها که آن بزرگوار را بیشتر و بهتر می‌شناختند، می‌گفتند: حاج داوود بعد از جنگ، بی‌مهری زیاد دیده است و الآن رفته است در لاک خودش، ‌و خیلی بعید است که حاضر به انجام مصاحبه شود.

همان‌ها توصیه می‌کردند که: از اسم شهید «محمد داوودآبادی» می‌توانم به عنوان یک حربه استفاده کنم؛ یک حربه برای راضی کردن سردار کریمی به انجام مصاحبه. می‌گفتند او همیشه برای داوودآبادی حساب ویژه‌ای باز می‌کرده است.

شهید محمد داوودآبادی، یکی از شهدای گمنامی بود، و هست که بسیاری از شهدای محوری و مطرح، و نیز سرداران امروزی، افتخار شاگردی و همرزمی او را داشته‌اند. به هر روی، آن روز به سردار کریمی تلفن زدم و همان‌طور که انتظار داشتم، حاضر به انجام مصاحبه نشد و از من خواست که سؤالاتم را تلفنی بپرسم. نهایتاً اسم شهید داوودآبادی کار خودش را کرد و همان روز توفیق یافتم تا حاج داوود را از نزدیک زیارت کنم. آن روز، هم اخلاص و صداقت آن بزرگوار مرا جذب کرد، و هم محیطی که در آن کار می‌کرد؛ من که غالباً سرداران را طوری دیده بودم که خواسته یا ناخواسته گرفتار برخی تشریفات شده بودند، انتظار نداشتم سردار کریمی را در محلی دورافتاده و در اطراف بهشت زهرا(س) و در یک ریخته‌گری ببینم، آن هم با لباس کار،‌ و با دستانی سیاه و پینه بسته، و البته با چهره‌ای نورانی و بسیار صمیمی و دوست‌داشتنی.

چون داخل ریخته‌گری سر و صدا زیاد بود، اتاقک یک ماشین پیکان شد محل صبحت ما. شهید کریمی، از شهید داوودآبادی و برخی شهدای دیگر، و نیز از بعضی ناگفته‌های جنگ چیزهایی گفت، ولی خودش و از موفقیت مهم و کلیدی‌اش در سپاه و در جنگ چیزی نگفت. این موقعیت مهم و کلیدی را پس از آن به مرور فهمیدم؛ تا جایی که امروز به جرئت می‌توانم بگویم حاج داوود کریمی گوهر نادر و کمیاب جنگ بود. به خاطر دارم چند ماه پس از آن دیدار به یادماندنی، برای انجام یک کار تحقیقی گسترده، به استان کردستان سفر کردم. در بخشی از این کار تحقیقی، باید درمی‌یافتم که بعد از تسخیر شهرهای کردستان به دست ضد انقلاب، اولین نیروهای حزب‌اللهی و غیر بومی‌ای که به آن دیار نفوذ کردند و سلسله حرکت‌هایی را علیه ضد انقلاب برنامه‌ریزی نمودند، چه کسانی بودند. آن شب را هرگز فراموش نخواهم کرد؛ یکی از شب‌های شهریور ماه سال 81 بود و من در شهر سقز، میهمان کاک عطاءالله عسکری، و کاک علی بهرامی بودم؛ دو تن از اولین پیش‌مرگان کرد مسلمان. در حالی که نسیمی خنک وزیدن گرفته بود، آن دو بزرگوار با بیان خاطرات بسیار جذاب و شنیدنی‌شان از آن روزهای حماسه و خون، مرا به وجد آورده بودند. در لابه‌لای بیان همین خاطرات بود که کاک عطاءالله گفت: در جنگ اول کردستان، زمانی که ضد انقلاب شهرهای زیادی را به زیر سلطة خود درآورد، ما قبل از شهید خلیفه‌سلطانی و شهید بروجردی و امثال این عزیزان، اولین فرد سپاهی‌ای را که در دیار مظللوم و غریب خودمان دیدیم، داوود کریمی بود؛ او به صورت مبدل و در شکل یک شوفر کامیون، و با یک تانکر نفت توانست به کردستان نفوذ کند.

به دست آوردن اطلاعاتی ارزشمند و ذی‌قیمت، حاصل این سفر پر مخاطرة شهید کریمی می‌شود، که این اطلاعات در قلع و قمع کردن ضد انقلاب کارساز می‌گردد.

همین چیزها، رفته‌رفته باعث شد تا حاج داوود کریمی را شخصیتی ارزشمند برای یک پروژة بزرگ تحقیقاتی ببینم. برای همین هم با سماجت تمام، و طی تماس‌های مکرر تلفنی، از آن بزرگوار خواستم سلسله وقت‌هایی را برای انجام یک‌سری مصاحبه در اختیار بنده بگذارد. اما او بنا به دلایلی امتناع می‌کرد. یکی از آن دلایل این بود که می‌گفت: چون باید پاسخ‌گوی خرج و مخارج سنگین زندگی باشم، نمی‌توانم برای چند روز متوالی کارم را تعطیل کنم!

به هر تقدیر، با اصرار فراوان، بالاخره او را راضی کردم که به صورت پراکنده، وقت‌هایی را به این مهم اختصاص دهد. چون اقامت بیش از چند روز در تهران برایم میسر نبود، انجام این مصاحبه‌های پراکنده را به دوستانی در واحد تحقیق روایت فتح واگذاردم. متأسفانه این عزیزان هم آن قدر تعلل کردند تا اینکه عوارضِ ناشی از جراحات شیمیایی حاج داوود عود کرد و کم‌کم او را راهی بیمارستان ساخت و حتی مجبور شد سفری هم به یکی از کشورهای اروپایی بکند که شنیدم خانواده‌اش برای تأمین مخارج این سفر، با مشکلات فراوانی دست‌وپنجه نرم کردند. ای کاش کسانی که پس از شهادت او به فکر چاپ پوستر و این جور چیزها افتادند، آن زمان قدری بیشتر او را درمی‌یافتند.

حاج داوود کریمی، طرح‌های کلیدی فراوانی را برای پیشبرد اهداف جنگ داد و نیروهای بسیاری هم، همواره متأثر از او بودند. یکی از این نیروها، شهید جوان و بسیار گمنام، محمد اویسی است که در سیستم مدیریتی و فرماندهی، و در امر جنگ با ضد انقلاب داخلی و خارجی، اعجوبه‌ای بوده است که ان‌شاءالله اگر توفیق شود،‌ در آینده، به ذکر برش‌هایی از زندگی آن عزیز خواهم پرداخت. بد نیست در ذکر خدمات ارزندة او، و در ذکر توان مدیریتی‌اش، تنها به این مورد اشاره کنیم که؛ در بهبوحة اقدامات جنایتکارانة منافقان در شهر تهران، او تنها در یک شب، موفق می‌شود با اجرای یک طرح فنی و ضربتی، و با همراهی شهیدانی چون بهرام شهپرین، دویست خانة تیمی منافقان را متلاشی کند.

حاج داوود کریمی نباید به دست فراموشی سپرده شود؛ باید یادمان باشد که شهیدان نیازی به ما و به کارهایی که دربارة آنان می‌کنیم، ندارند؛ بلکه این ما هستیم که برای ادامة حیات دینی و انقلابی خود، ناچاریم تا هر چه بیشتر آن عزیزان را شناسایی کنیم و سیره و روش‌شان را در تمسک جستن به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) الگوی خود قرار دهیم، و یاد و خاطرة آنها را در جامعه زنده نگه داریم.

راستی، چه‌ بسیارند حاج‌داوودهایی که دور و بر ما گمنام زندگی می‌کنند...!

 

... اینجانب آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم و آزمایش دشوار الهی در دوران ابتلا به عوارض دردناک آسیب شیمیایی را برای او هدیه‌ای معنوی برای رشد و اعتلای روحی آن شهید عزیز می‌دانم. خداوند او را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.   والسلام علیکم و رحمه الله

سید‌علی خامنه‌ای

1383/6/18

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد