منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

همتی دیگر!

                                      

یادداشت‌های یک شهید زنده

 هنوز دبیرستانی بود، اما از شدت کار و فعالیت توی مدرسه و بیرون مدرسه، وقتی به خانه می‌رسید، حتی در حال خوردن غذا خوابش می‌برد. البته او نمی‌خوابید، غش می‌کرد!» این جملات را مادر شهید احدیان و البته ده‌ها مادر شهید دیگر درباره فرزندانشان گفته‌اند. حال درباره توصیف فرزندانشان چه قبل از جنگ  و چه بعد از جنگ و البته ادامه این جملات هم این‌گونه است که «دوباره می‌دیدی نیمه شب بلند شده‌اند و بر سر سجاده در حال راز و نیازند تا روز پرکار دیگری را آغاز کنند.

چنانچه اشاره شد، آن انگیزه‌های قوی که این تلاش‌های شبانه‌روزی را ثمر می‌دهند، از آرمان‌های بلندی نشئت گرفته‌اند که همواره مد نظر این بچه‌ها بودند. مهدی زین‌الدین وقتی می‌خواست ازدواج کند، به همسرش گفته بود: «پایان راه من شهادت است و اگر جنگ تمام شود و شهید نشوم، هر کجا جنگ حق علیه باطل باشد، به آنجا می‌روم تا شهید شوم.» و این یعنی: مبارزه جغرافیا و مرز نمی‌شناسد و پایانی ندارد.

خیال نکنیم داشتن این روحیه راحت است که مجاهده همراه با ایثار و از خوشی‌‌ها گذشتن است و یک تغییر اساسی در زندگی دنیایی روزمره است. این تلاش‌ها هم همواره همراه با بصیرت و شناخت صحیح از شرایط و نیازهای روز بوده‌اند؛ وگرنه تلاش کور بی‌ثمر است.

در روایات داریم که «المؤمن خفیف المؤونه کثیر المعونه». شهدای ما این‌گونه بودند و اینک هم مجاهدان عرصه‌های دیگر این‌گونه‌‌اند؛ یعنی کم‌مصرف و پر بازده.

اصلا پیشرفت سریع انقلاب در آن سال‌های ابتدایی را مرهون همین تلاش‌های خستگی‌ناپذیر شبانه‌روزی هستیم؛ وگرنه حزب‌اللهی‌های آن موقع اگر کمتر از امروز نبودند، بیشتر هم نبودند و شاید راه رشد مضاعف امروز هم در همین مسئله نهفته باشد. امام(ره) می‌گفتند: راحت‌طلبی و رفاه با مبارزه سازگاری ندارد. یعنی کسی که اهل جهاد و مبارزه است، قطعاً سختی می‌کشد و این سختی‌ها در کنار راحتی‌ها و تنعم‌ها قرار نمی‌گیرد و این نکته‌ای است بس مهم که متأسفانه  با توجیهاتی کوچک به‌ راحتی گریبان برخی انقلابیون دیروز را هم گرفت!

حسین خرازی، رنگش از شدت گرسنگی پریده بود و رو به بی‌هوشی رفته بود؛ اما فرصت غذا خوردن پیدا نمی‌کرد! اکثر بچه‌های جبهه همین‌گونه بودند. زندگی‌های جمع و جوری داشتند و به دنیا کم‌توجهی می‌کردند و از طرفی هم بسیار پرکار و عاشق کسب رضای الاهی از طریق تلاش برای اقامه دین او بودند. بیشترشان هم حرفشان این بود: «وقتی جنگ تمام شود، وقت استراحت هم خواهد بود.» البته خودشان می‌دانستند که جنگ فقر و غنا و جنگ حق و باطل تمام شدنی نیست و شایداین جملات را برای دلخوشی ما می‌گفتند!

آدم وقتی اینها را می‌بیند انرژی می‌گیرد و از خودش خجالت می‌کشد. آنها همه ویژگی‌های خوب را در خود جمع کرده بودند و تفسیر عملی آیات قرآن بودند. در قرآن کریم اجر عظیمی برای مجاهدان در راه خدا ترسیم شده است. مجاهدانی که در جبهه حق در حال جنگ با باطل‌اند و این جبهه، خاکریزهای متفاوت و گسترده‌ای دارد. من و شما هم اگر بخواهیم در صف ایشان باشیم، باید سعی کنیم تا از فضای دنیایی روزمره‌مان جدا شویم و در همان شهر و در میان همان زندگی یا شناخت صحیح، جبهه‌های علمی،‌ فکری و فرهنگی موجود را شناسایی کنیم و وظیفه خویش را انجام دهیم. اگر شنیده باشید، توی جبهه برای هر روز، فردی به عنوان شهردار انتخاب می‌شد تا برخی امور، از جمله تمیزکاری و جمع‌آوری زباله‌ها و... را انجام دهد. برخی روزها که این مسئولیت به عهده تنبل‌ترها و راحت‌طلب‌ها می‌افتاد، می‌دیدی که نیمه‌های شب، همت از شناسایی برگشته است و در حالی که روز پرکار و طاقت‌فرسا را گذرانده، برای جمع نشدن پشه و مریض نشدن نیروها در اثر کثیفی، به سراغ زباله‌های بازمانده می‌رفت و کاری را که به دیگران سپرده شده و انجام نداده‌اند، در آن شرایط به انجام می‌رساند. آری! کوتاهی ما و بی‌تفاوتی و راحت‌طلبی، آن بخش کار را که ما می‌توانستیم و باید برمی‌داشتیم، بر دوش همت‌ها می‌اندازد.

البته همت معروف بود که بسیار پرکار است و کم خواب و هم او به مادرش گفته بود: مادر! من خواب و استراحت دنیا را به تمام زرق و برقش به دنیادارها بخشیدم! این دنیا برای من تنگ است و جای من اینجا نیست.

اما این ساقط تکالیف نیست. آنها رفته‌اند و هنوز تا رسیدن به آرمان‌های انقلاب، راه بسیاری در پیش است و به جای حسرت، همتی دیگر باید.

رفتند اما بار گران، آری! بار گرانی بر زمین مانده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد