منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

مصطفی رنگ خدا بود

                                  دکتر مصطفی چمران   

مصطفی در عالم خلقت نبود. یعنی اصلاً هیچ کس نبود، من و تو هم نبودیم، یکی بود آن هم تنها خدا. اما مصطفی را خدا بعداً قابل «ذکر» کرد. البته همه را قابل ذکر می‌کند. یعنی او را به عالم ناسوت آورد، مثل همه. حالا مصطفی یک مخلوق شنوا و بینا شده بود. زمان گذشته دنیا چرخ خورد. چرخ خوردن دنیا اما مصطفی را مثل گشتن چرخ و فلک بازی نگرفت؛ آخر او بچه نبود. مصطفی خوب نگاه کرد، دقت کرد، فکر کرد، مطالعه کرد، مطالعه کرد، پرسید، طلب کرد، دوید، جنگید، ایستاد، تأمل کرد و دریافت، به راز قابلیت خودش پی برد.

به علت آمدنش، بودنش و بعدها رفتنش و اینکه چرا او از همه برتر است و حاکم به همه چیز، فهمید که هر چیزی «قدر و اندازه‌ای» دارد. به یقین رسیده بود که حالا که آمده و خدا او را قابل دانسته و همه چیز را با «دقت و محاسبه» داده، نمی‌شود همین‌جوری بی‌دقت و با خیال و آرزو رشد کرد و «باقی» شد. مثل همه مردم که نه دیگران قابل ذکر می‌دانندشان و نه وقتی رفتند اهل بقا هستند. مصطفی ایمان آورد، مؤمن شد، مؤمن موفق.

و همین شد که ایران، آمریکا و لبنان برایش یک مکان واحد شده بود. تحصیل، بورسیه، دکترا، جنگ، یتیم‌داری، همه‌اش انجام دادن اموری واحد بود.

نوشتن، خواندن، گریستن، نقاشی، فیزیک هسته‌ای، ازدواج،‌ همه‌اش حرفی واحد داشت. مصطفی درک کرده بود که «خدا او را در سختی آفریده» و برای رشد و تعالی و برای رنگ خدا شدن و بر مسند «جانشین» او تکیه زدن، باید از خیلی چیزها خود را رها کند و راضی و خشنود، بی‌تکیه به غیر و با توکلی عظیم در یک راه قدم بردارد.

باید خوابش، بیداری‌اش، نگاهش، حرکاتش و دوستی‌اش و... همه، بی خدشه‌‌ای تنها برای او باشد.

اینکه به این لطافت می‌نویسد، شمعی را با احساس نقاشی می‌کند، بین ایتام بی‌حرف و توقعی به سادگی زندگی می‌کند و وزارت دفاع را در دولت نوپا بر عهده می‌گیرد، در جبهه چنان تدبیر می‌کند که شکست در آن راه نداشته باشد. از توحید به گونه‌‌ای سخن می‌گوید که عالمی به یقین رسیده را نشان می‌دهد. در درس چنان محققانه و پرتلاش حاضر می‌شود که  ممتاز شناخته می‌شود. در برخورد با دیگران به گونه‌ای عمل می‌کند که نه دشمنی طمع کند و نه دوستی دلخور شود و یتیمی دلشکسته و نه همسرش پس از سال‌ها حاضر باشد که درجه‌ای از عشق خود به مصطفی کم کند، اینها همه نشان از یک چیز در درون مصطفی دارد؛ آن‌هم اینکه مصطفی تربیت شده مکتب مصطفی(ص) بود. مصطفی را بدون خدا نمی‌شود توصیف کرد. کاش بلد بودیم وصف صفات خدا را می‌کردیم و در آخر تنها این جمله را می‌نوشتیم که «مصطفی رنگ خدا بود» همین.

نظرات 1 + ارسال نظر
milad سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:31 http://milad-love.blogsky.com

سلام .
وبلاگ قشنگی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی .
تگه خواستی تبادل لینک کنیم بهم خبر بده .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد