منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

منتظران

این گرد باد ها که به غیرت درآمده ****تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

صعود روح مؤ من

نوفلى گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : مؤ من خوابى مى بیند و همان گونه خواهد بود که دیده است . و چه بسا که خواب مى بیند و واقعیتى ندارد.
امام علیه السلام در جواب فرمود: مؤ من که خوابیده است روح او حرکتى مى کند که تا به آسمان کشیده مى شود پس آن چه را که در ملکوت آسمان در موضع تقدیر و تدبیر دیده است آن حق است ، و آن چه را که در زمین دیده است آن اضغاث احلام است .
نوفلى گوید: به امام گفتم : آیا روح مؤ من به آسمان صعود مى کند؟
گفت : آرى .
گفتم : آن چنان که چیزى از روح در بدنش باقى نمى ماند؟
فرمود: نه این گونه نیست ، اگر روح به کلّى از بدن خارج شود که چیزى از آن در بدن نماند، هر آینه که بدن مرده است .
گفتم : پس چگونه خارج مى شود؟
فرمود: آیا آفتاب را نمى بینى که در جاى خود است و شعاع آن در زمین است ؟ هم چنین است روح که اصل آن در بدن است و حرکت آن ممدود است .


دورى از دنیا

مرحوم کلینى روایتى را از ابوبصیر نقل کرده است ، که امام صادق علیه السلام فرمود:روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از حارثه بن مالک بن نعمان انصارى پرسید: چگونه اى ، اى حارثه بن مالک ؟
حارث عرض کرد: مؤ منى واقعى ، اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم !
حضرت فرمود صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر چیزى را حقیقت و نشانه اى است ؛
حالت حقیقت و نشانه قول تو چیست ؟

ادامه مطلب ...

اخلاص در عمل

منقول است که مرحوم حاجى سبزوارى (رضوان الله علیه ) براى عیادت بیمارى مى رفت و عده اى هم با او بودند. نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت .
اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر مى گردید؟ آقا جواب داد: که خطورى به قلبم کرد که بیمار وقتى مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و مى گوید که سبزوارى ، چه انسان والا و بزرگى است که به عیادت من بیمار آمده است . حالا برمى گردم تا هنگامى که اخلاص اولیه را بیابم و تنها براى خدا به عیادت بیمار بیایم .

آفت طمع

حنین ، موزه دوزى یعنى کفش دوزى از هل حیره بوده است ، مردى اعرابى خواست از او موزه اى بخرد، در بهاى آن چند بار حرف در میانشان ردّ و بدل شد، سرانجام اعرابى با آن همه چانه زدن موزه را نخرید و حنین سخت در غضب شد و بر سر آن شد که اعرابى را نیز به خشم آورد. چون اعرابى رهسپار شد، حنین از سوى دیگر رفته یک لنگه کفش را بر سر راه وى انداخت ، و پیش رفته لنگه دیگر را نیز بر سر راه وى نهاد، و خود در کنارى کمین کرده بنشست . چون اعرابى به لنگه نخستین برخورد کرد، گفت : این لنگه کفش چه قدر شبیه به کفش حنین است ، اگر آن لنگه دیگر با این بود مى گرفتمش ، چون پیش رفت و به لنگه دیگر رسید پشیمان شد که لنگه پیشین را ترک گفته است ، از شتر فرود آمد و زانویش ‍ را ببست و براى گرفتن موزه اول برگشت ، حنین فرصت کرده شتر را با آن چه بر او بود در ربود.
چون اعرابى به خانه خود بازگشت ، کسانش پرسیدند: از سفرت چه آورده اى ؟
گفت : دو لنگه موزه حنین را آورده ام . پس این داستان مثل شده است براى هر کس که از سفر خود ناامید بازگردد.


عبور از دریا توسط بسم الله

جناب ثقة الاسلام کلینى در کتاب شریف اصول کافى از امام صادق علیه السلام روایت فرموده است که : شخصى همراه حضرت عیسى علیه السلام بود تا به دریا رسیدند و با حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دریا مى گذشتند - این جانى است که در آب تصرف مى کند، این همان جان است که مرده را زنده مى کند، و ابراء اکمه و ابرص مى نماید و جانهاى مرده را زنده مى کند و حیات مى دهد، و هر کسى که به تعلیم معارف حقه نفوس را احیاء مى کند عیسوى مشرب است - آن شخص که دید بر روى آب مثل زمین هموار عبور مى کنند. در عین عبور به این فکر افتاد که حضرت چه مى گوید و چه مى کند که بر روى دریا این گونه راه مى رود، دید حضرت مى گوید: بسم الله ، از روى عجب به این گمان افتاد که اگر خودش از تبعیت کامل بیرون آید و مستقلا بسم الله بگوید مانند حضرت مى تواند بر آب بگذرد، از کامل بریدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت روح الله نمود، آن جناب نجاتش داد.


فضیلت سوره واقعه

عبدالله بن مسعود از صحابه بزرگ پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بود، وقتى مریض شد که در همان مریضى رحلت کرد عثمان بن عفان بر او وارد شد که از او عیادت کند.
عثمان از او پرسید: شکایت تو چیست ؟
گفت : گناهان من .
گفت : چه مى خواهى ؟
گفت : رحمت رب خودم را.
گفت : آیا طبیب را دعوت نمى کنى ؟
گفت : طبیب مریضم کرد.
گفت : آیا امر ندهیم که تو را عطایى کنند؟
گفت : آن وقت که بدان محتاج بودم مرا از آن بازداشتى و الان به من عطا مى کنى که از آن مستغنى ام ؟
گفت : عطا براى دخترانت باشد.
گفت : آنان را حاجت به عطا نیست چه این که من آنان را امر کرده ام که سوره واقعه را بخوانند فانى سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول : من قراء سورة الواقعه کل لیلة لم تصبه فاقة اءبدا. رسول الله فرمود: هر کس ‍ سوره واقعه را هر شب بخواند هیچگاه تنگدستى به او روى نمى آورد.


پناه به ذکر الهى

در تائثیر این ذکر شریف یعنى لا اله الا انت سبحانک انّى کنت من الظالمین به سه جمله فاستجبنا له ، و نجیناه من الغّم ، و کذلک ننجى المؤ منین دقت به سزا اعمال گردد، به خصوص به جمله اخیر که مفاد آن عام است که وعده فرموده است شامل همه مؤ منین مى باشد، و با جمع محلى به الف و لام و فعل مضارع که دال بر تجدد زمان و حصول تدریجى آن براى ابد است تعبیر فرموده است ، فتبصّر.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: در شگفتم براى کسى که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمى برد؟

ادامه مطلب ...

محب واقعى

شیخ صدوق در امالى ، از مفضل نقل مى کند که گفت :از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: از جمله سخنان خداوند با موسى علیه السلام این بود که خطاب به او فرمود: اى پسر عمران ! دروغگوست کسى که بگوید: مرا دوست دارد ولى چون شب فرا رسد، در خواب باشد. آیا محبّ، مایل نیست که با محبوبش خلوت کند؟! اى پسر عمران ! من دوستانم را مى شناسم وقتى که شب فرا رسد، دیده آنان ، از قلبشان متحوّل شود و عقوبتم برابر چشمانشان مجسّم گردد. از روى مشاهده مرا خطاب نمایند. و از روى حضور با من تکلّم کنند. اى پسر عمران ! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت خضوع و از چشمت ، در ظلمات شب ، اشک ! مرا بخوان که قریب و محبیم خواهى یافت .


اثر سجده طولانى

على علیه السلام فرمود: اصحاب محمد صلى الله علیه و آله و سلم را دیده ام و یکى از شما را نبینم که مانند ایشان باشد؛ زیرا آنان ژولیده مو و غبار آلود بودند و شب را بیدار به سجده و قیام مى گذراندند، گاهى پیشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاک مى نهادند و از یاد بازگشت و مرگ و قیامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ایستادند و مضطرب و نگران بودند؛ پیشانى هایشان بر اثر طول سجده مانند زانوهاى بز، پینه بسته بود. هرگاه ذکر خداوند سبحان به میان مى آمد، از ترس عذاب و کیفر، و امید به ثواب و پاداش ، اشک از چشمانشان جارى مى گشت ، به طورى که گریبانشان تر مى شد و مى لرزیدند؛ مانند درخت که در روز وزیدن تندباد مى لرزد.

دو رکعت نماز حاجت

در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو، در سحر خیزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم . در رؤ یاى مبارک سحرى ، به ارض اقدس ‍ رضوى تشرف حاصل کرده ام و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا - علیه و على آبائه آلاف التحیة والثناء - نایل شدم . در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام علیه السلام مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردند که در آن مزار حبیبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است . من از روى عشق و علاقه مفرطى که به علم داشتم ، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پیشگاه والاى امام هشتم سلطان دین رضا - روحى لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم - رسیدم و عرض ادب نمودم . بدون این که سخنى بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست ، فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روى امام گشودم دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که بنوش امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع که گویى خواستم لبهاى امام را بخورم ، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار علم و از هر درى هزار در دیگرى بر روى من گشوده شد.
پس از آن امام علیه السلام طى الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیدارى من بهتر بود، به در آمدم .