-
مجنون پی لیلاست هنوز(مجنون)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:40
ماندهام چرا مجنون؟!... چرا هیچ اسم دیگری نه؟! چرا تا پایت را اینجا میگذاری، این خاک تو را مثل خودش میکند؟!... دیوانه، شیدا، مجنون... قصه مجنون مفصل است. بخشیاش را من راوی باید مختصر بگویم و بخش اصلیاش را خود تو باید بروی و ببینی، با تمام وجود. راستی مجنون! امروز تو بگو لیلیات کجاست؟! راستش کسی حرف ایران را جدی...
-
سرزمینی که با چوب و چماق ایستاد (بستان)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:39
اول جنگ بود، عراق میخواست اولین راههای ورودیاش را به خیال تسخیر سه روزه تهران(!) به طور کامل اشغال کند. گیر داده بود به بستان در دشت آزادگان. یک تیپ رزمی تشکیل داد که بیشتر آنها از فراریان زمان شاه و تجزیهطلبان بودند. فرستادشان توی شهر و روستاها. بلندگو گرفته بودند و میچرخیدند توی کوچهها: «آهای مردم! بستان را از...
-
بنویسید آبادان بخوانید دریاقلی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:38
مینویسم «آبادان» قصبهای است کوچک بر کنار دریا... یادم میآید بهمنشیر، رودخانهای که از کنار آبادان میگذرد و خروش آن در روزهای بارانی. مینویسم آبادان و آن رباطی است که در آنجا پاسبانی بودند که دزدان دریا را نگاه میداشتند. به کوی ذوالفقاری فکر میکنم به نخلها، به خش خش میان نخلها به سایههایی که لای آن رفت و آمد...
-
سرزمین گمنامی (زید)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:37
در سمت راست هشتاد کیلومتری جادة اهواز ـ خرمشهر، تابلویی رنگ و رو رفته و زنگزده جلب توجه میکند که روی آن نوشته: «یادمان شهدای گمنام عملیات رمضان، جادة شهید شاهحسینی.» در نزدیکی این یادمان، پاسگاهی قرار دارد که «زید» نام دارد. زید، پاسگاهی است مرزی در حد فاصل منطقة کوشک و شلمچه؛ یکی از مسیرهای تهاجم بعثیها در ابتدای...
-
معبری از جنس نور (طلاییه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:36
در 35 کیلومتری جادة اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید خود را نمایان میکند؛ پادگانی که عراقیها پس از تصرف، از پایه ویرانش کردند. از سه راهی جفیر به سمت طلاییه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم میخورد که روایتگر حماسه روزهای آغازین جنگ است. مقرهای در این مسیر به دست رزمندگان اسلام بعد از...
-
دژبانی شهادت (دارخوین)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:35
مگر میشود حرف از دفاع مقدس و شروع جنگ به میان آورد و نامی از شهرک دارخوین و حماسة خط شیر و نقطه دفع تجاوز و آغاز «عملیات فرماندهی کل قوا» نبرد. در جاده اهواز ـ آبادان که حرکت کنی 45 کیلومتر مانده به آبادان، یک شهرک مسکونی میبینی که متعلق به سازمان انرژی اتمی بود که به شهرک دارخوین شهرت یافت. این شهرک روزگار آغازین...
-
پرواز از لابهلای نیزارها (چزابه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:34
وارد که میشوی، تا چشم کار میکند، نی است و نیزار. گاهی هم که توی جاده تا بالای زانو آب بالا آمده است. همان کنار جاده، لای نیزارها مزار چند شهید گمنام توجهها را به خود جلب میکند. آب گاهی روی مزارها هم میگیرد و بالا میآید. اینها فقط چند تا از آن هزار کبوتریاند که هفدهم بهمن سال شصت، از لای همین نیزارها پرواز...
-
شهدای اینجا دیگر تشنه نیستند! (فکه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:33
فکه یادآور نام چهار عملیات است: عملیاتهای والفجر مقدماتی (بهمن 61)؛ والفجر یک (فروردین 62)؛ ظفر چهار (تیر 63)؛ و عاشورای سه (مرداد 63). فکه روایت سرزمینی است که رملهای آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است. این روایت ساده و مختصری است از منطقه فکه، که احتمالاً یا رفتهای یا قرار است که بروی و...
-
در این جریان آرام... (نهر خین)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:32
از پل نو به طرف شلمچه، کمی که جلو میروی، سمت چپ تابلوی نهر خین را میبینی، نهری که جزیره بوارین عراق را از شلمچة ایران جدا کرده است. این رودخانه کوچک، در این بیابان دور افتاده، دروازهای از بهشت است که این دروازه را خیلیها دیدهاند، اما دیگر برنگشتهاند، تا به تو بگویند که در این جریان آرام چه دیدهاند؟ و اگر تو...
-
گوشات را به نجوای غروب اینجا بسپار (شلمچه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:30
«روی زمین دنبال آسمان نگردید. هر چه هست آن بالاست» این جملهایست که از کودکی به ما گفته بودند، و این را کرده بودند به قانونی بدون استثنا و تبصره. امروز من میخواهم یکی از استثناهای این قانون را رو کنم. گرچه زحمت پیدا کردن آن را من نکشیدهام. برای پیدا کردن تبصرههای این قانون، یک عالمه خون ریخته شده است. باور کن!...
-
قلب تپندة شهر (مسجد جامع خرمشهر)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:29
«مساجد سنگر است.» جملة به یاد ماندنی امام راحل است که دارای عقبة فرهنگی و سیاسی است. آقای ابوترابی را که میشناسید؟ او هم گفته بود: «اگر مسجد سنگر است، مسجد جامع خرمشهر سنگر تمام سنگرها است.» خرمشهر زیر آتش بود و رزمندگان ایرانی که از شهر دفاع میکردند. در حقیقت از تمام ایران دفاع میکردند. تمام راهها هم به مسجد جامع...
-
چه کسی فکرش را میکرد اینجا زیارتگاه شود! (دهلاویه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:27
کمتر کسی فکرش را میکرد که یک جای دور، یک روستای کوچک به اسم «دهلاویه» که قبل از جنگ کمتر کسی نامش را شنیده بود، این همه زائر پیدا کند و مردم از خاکش برای خود یادگاری بردارند. دهلاویه، در شمال غربی سوسنگرد، در کنار جاده بستان است. حکایت این روستای کوچک شنیدنی است. اواخر آبان 1359 بود. عراقیها قصد حمله به دهلاویه را...
-
بعثت دیگربارة انسان (پل بعثت)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:26
اگر توانستی قاعده و قانون طبیعت را بشکنی، معجزه کردهای. طبیعت یک سری قاعده و قانون دارد که شکستن آن کار هر کسی نیست. هیچ کس باور نمیکرد بشود در بحبوهه جنگ روی اروند خروشان، با آن جزر و مد زیادش و با آن عرض بلندش پل زد. اما جنگ ثابت کرد مردانی هستند که کاری به قاعده و قانون طبیعت ندارند و یک «یا علی» میگویند و...
-
موجهایی از آب و آتش (اروند)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:25
اروند را رودی وحشی خواندهاند. با جزر و مدی هولناک. با دو مسیر متفاوت. عمقی وحشتناک، اما حالا خروشی همیشگی... بهتر است بگویم اروند رودی وحشی بود، اما اینک بر خلاف ظاهر ناآرام و متلاطمش، درونی رام و مغموم دارد و بیتاب است، اروند! آرام باش، آرام! ما نیز داغداریم. اروند آبیرنگ در میان دو امتداد سبز جای گرفته. این دو خط...
-
فقط دریا میداند که تو کجایی! (خلیج فارس)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:24
آن روزها تنها راه رسیدن به آبادان، دریا بود، اما در دریا جنگیدن تنها چیزی بود که فکرش را هم نمیکردیم. ماهها از محاصره آبادان میگذشت و عراقیها از 360 درجه محیط آن، 330 درجهاش را در اختیار داشتند. آنچه برای ما مانده بود، حد فاصل میان رود بهمنشیر بود و اروند رود. از شمال هم به کارون و خرمشهری میرسیدی که مدتها از...
-
هر چه هست همینجاست؛ توی کوچههای خاکی (فتحالمبین)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:23
اگر تپه به تپه، وادی به وادی این سرزمین زبان داشت از حماسههای فرزندان این سرزمین میگفت. از پل ناجیان که عبور میکنی، به شیارهای معروفی میرسی که ماههای نخست جنگ، شاهد حماسههای بسیار بودند: شیار شیخی، شیار المهدی، شیار شلیکا. این منطقه، عملیات فتحالمبین را در خود دیده است و امتداد این جاده میرسد به سایتهای رادار...
-
سرزمین نبردهای تن به تانک (هویزه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:22
نام خرمشهر را که میشنوی (حتی اگر موضوع سخن دفاع مقدس نباشد) بیاختیار در ذهنت مینشیند دفاع مردانه، کوچه به کوچه دویدنها، خانه به خانه جنگیدنها و چهره معصوم جهانآرا. وقتی نام آبادان را میبری آنچه به ذهنت میرسد پیرمردی است که سوار بر دوچرخه رکاب میزند تا خود را به مقر سپاه آبادان برساند و خبر نفوذ دشمن از سوی...
-
قایقهایی که آن شب مرکب شهدا بودند (نهر عرایض)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:21
پلی که از رویش عبور میکنی، بازسازی شدة پلی است که امروز به آن میگویند «پل نو». این پل، نه تنها دروازه ورود بیگانهها به ایران بود، بلکه پل مقاومت نیز هست و چه بسیار مقاومتهای جانانهای که به خود ندیده است در شهریور ماه 59. همان شهریور سیاهی که با خون بچهها سرخ شده بود. نهری زیر این پل جاری است که از اروندرود...
-
ایستگاه دلهای بیقرار حسین(ع) (حسینیه)
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:19
حسینیه یعنی عطر صلوات رزمندگانی که خسته و کوفته از عملیات برمیگشتند تا با همعهد و پیمانی ببندند که تا راه دوستانی که کفن از خون داشتند را ادامه دهند؛ یعنی خاطره شربتها و چاییها، خندهها و شوخیهای قبل از عملیات و گریهها و مرثیه فراق دوستان همرزم در بعد از عملیات، حسینیة یعنی سرزمین هیئتی که حسینی شدند. 38...
-
میکشمت مزدور!
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:18
اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح میجنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار زغال بیرون آمده! اسمش عزیز بود. شبها میشد مرد نامریی! چون همرنگ شب میشد و فقط دندان سفیدش پیدا میشد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش عقب. وقتی خرمشهر سقوط کرد، چقدر گریه...
-
اگر به کربلا رفتید...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:16
حضور عاشورا در وصیتنامة شهدا در خاک کربلا گم شدهام «اگر من شهید شدم و جنازهام به دست شما نیامد، بدانید در خاک کربلا گم شدهام و در پیش حسین(ع) هستم». شهید رضا حسن زاده مرگ چون خوابی شیرین است «بله! اگر ما میتوانستیم روزی چون علی(ع) بر نفس خود فاتح گردیم و چون حسین(ع) تشنه لب در دشت کربلا، تیغ شهادت را با آغوش...
-
سرفهها تمامی ندارد
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:14
راست میگویند آنها که سفر کردند و بر بال ملائک نشستهاند چقدر دلشادند. اما ای عزیزان سفر کرده، معرفتی کنید و دست همسنگران خود را رها نکنید. آنها در میان مردم در میدان مین زندگی میکنند. با نور معرفت خویش معبری بگشایید و راه بهشت را روشنتر کنید. سرفهها تمامی ندارد. هر روز از روز دیگر پر صداتر میشود. هر روز دشوارتر و...
-
همنوا با شناور دریا
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:11
خاطراتی از سردار اباذری «16 ـ 17 ساله بودم که پایم به جبهه باز شد و این طرف و آن طرف مشغول بودم تا سال 62 که کارم با آب و دریا شد و از یک سکاندار سادة عملیات خیبر تا فرمانده گردان و مسئول سایتهای راداری فاو و ... را توی عملیاتهای مختلف آبی و آبی ـ خاکی عهده دار شدم.» میخواهم بروم بالای سکو قبل از کربلای سه، خیلی تلاش...
-
اعلام جنگ امام، بعد از جنگ!
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:10
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است. و من دست و بازوی همة عزیزانی که در سراسر جهان کولهبار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزّت مسلمین را نمودهاند، میبوسم و سلام و درودهای خالصانة خود را به همة غنچههای آزادی و کمال نثار...
-
شب عاشورایی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 23:08
روایتی از شب عملیات والفجر هشت 5 عصر روز بیستم بهمن 1364، نخلستانهای حاشیة اروند ... آفتاب بازهم پایینتر آمده است و دلها میخواهند که از قفس تنگ سینهها بیرون بزنند. انتظار سایهای از اشتیاق بر همه چیز کشانده است. همة کارهای معمولی پر از راز میشود و اشیا حقیقتی دیگر مییابند. نان همان نان است و آب همان آب است و...
-
رد شبهات توسط حاج ملا هادى سبزوارى
جمعه 13 آذرماه سال 1388 19:26
مرحوم میرزا محمد تنکابنى در قصص العلماء گوید : در سالى که به سفر خراسان مى رفتم ، چون به سبزوار رسیدم مسایلى چند از کلام و حکمت و تفسیر در رساله اى جمع نمودم ، و آن ها اشکالات عویصه بود، و خدمت حاجى ملا هادى سبزوارى دادم که از معارف حکماى زمان و از تلامذه آخوند ملا على نورى بوده - تا این که گوید -: چون رساله اءسئله را...
-
پدر چوپان و فرزند عارف
جمعه 13 آذرماه سال 1388 19:25
عارف بزرگ آخوند ملا حسین قلى همدانى ، پدرش چوپان بود، حالا چه سرّى در این گوسفند چرانى است که بسیارى از انبیاء و اولیاء هم به آن مشغول بوده اند، نمى دانم . خلاصه پدرش یک فرد بیابانى و گوسفندان چران بود! این آدم ، چندین جلسه براى افراد مختلف از ابتدا تا انتهاى شب داشت و حدود 300 تن از اولیاء الله در محضرش تربیت شدند،...
-
رویاى صادقانه
جمعه 13 آذرماه سال 1388 19:24
استاد الهى قمشه اى نقل مى کنند که روزى کتابى احتیاج داشتم ولى قدرت خرید آن نبود. این کتاب در دست یکى از هم مباحثه اى هایم بود که او نیز به عاریت نداد. خیلى متاءثر و ناراحت بودم که آن شب پدر را به خواب دیدم . او گفت : مهدى این کتاب را برایت فرستادم و به حسین ( برادر بزرگش ) گفتم : پول هم برایت بفرستد . صبح بعد از آن که...
-
جوشیدن آب از زیر سنگ
جمعه 13 آذرماه سال 1388 19:22
روایت کرده اند که چون امیر مؤ منان علیه السلام و اصحابش به سوى صفین عازم شدند، ذخیره آب تمام شد و تشنگى شدید بر سپاهیان عارض گشت . به امید آن که آبى بیابند و به اطراف رفته ، جستجو کردند؛ لیکن هر چه جستند کمتر یافتند . امیر مؤ منان علیه السلام ، آنان را مقدارى از مسیرى که مى رفتند خارج ساخته ، به سوى دیگرى برد. مقدارى...
-
علایم ایمان به خدا
جمعه 13 آذرماه سال 1388 19:21
روزى معاذ بن جبل خدمت رسول صلى الله علیه و آله و سلم رسید. حضرت پرسید: چگونه صبح کردى اى معاذ؟ گفت : در حالى که به خدا ایمان دارم . فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را حقیقتى است ؛ مصداق سخن تو چیست ؟ گفت : اى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم ! صبحى نیست ، جز آن که گمان نمى برم ، شبش را نبینم و شبى نیست ، جز آن...